خريد


با تو عشق اغاز شد

چه كسي ميخواهد من و تو ما نشويم خانه اش ويران باد

سلام به همگي      

الان كه مينويسم حس بهتري دارم اخه ميدونيد چرا؟چون چند نفري برام نظر گذاشتن و من از اينكه ميبينم بقيه هم وبلاگمو ميخونن و من واسه خودم نمينويسم خوشحالم. با اين كارتون خيلي خوشحالم ميكنيد.بهتون قول ميدم كه منم به همه سر بزنم اما خب نميدونم مشكل مرورگرم چيه كه نميتونم نظر بزارم.بهم پيغام ميده كه"امكان درج متن تبليغاتي وجود ندارد" خواهشا هر كي اطلاعي داره بهم بگه كه من درستش كنم و بتونم براتون نظر بزارم

خب بگذريم. امروز دانشگاه بودم و امتحان ميان ترمي كه گفته بودم ازمون گرفتن اونم به چه سختي !! از تعجب شاخ در اورديم و چشمامون 4 تا شد. . به هر سختي بود نوشتيم همه ي بچه ها به همديگه نگاه ميكردن نميدونستيم بخنديم يا گريه كنيم.قيافه ها ديدني بود 

يكمي هم من دپرس بودم (مثه هميشه) دليلش هم قهري بود كه با اقايي داشتم.بععلههه دوباره بحثمون شد. هنوزم تو كلم نميره كه اقايي وقتي حموم هم ميره گوشيش رو با خودش ميبره

تو دانشگاه هم ازش خبر نداشتم. خب بزاريد از عنوان اين پستم هم حرف بزنم.بعد دانشگاه كه اومدم خونه با مامانم رفتيم خريد جهيزيه .عاشق اين كارم. مامانم ميگه درسته تا بهار 93 عروسي نداريد اما بخريم خيالمون راحتتره.راستم ميگه همه چي همونه اما قيمت ها دوبله سوبله شدن.به اقايي اس ام اس دادم كه دارم با مامان ميرم خريد اما خب جواب نداد.رفتيم و من يه سري خريد كردم كه تو پست بعد عكساشو ميزارم.اخه الان وقت ندارم ميخوايم با مامانم بريم خونه ي مامانبزرگم اخه خالم اونجاست و ما هم ميريم يه هوايي عوض ميكنيم.خب من ديگه برم اماده شم.الان داييم مياد دنبالمون.قربون همگي برم.حتما به همتون سر ميزنم.بوس واسه همه 



نظرات شما عزیزان:

niusha.b
ساعت19:21---15 آذر 1391
واووووووووووووووو خدای من چه وبلاگ نایسی داری منم یه وبلاگ دارم به پای وبلاگ تو نمیرسه ولی خوشحال میشم یه سری بهش بزنی
پاسخ:مرسي نيوشا جان.ادرس وبتو بده حتما ميام عزيزم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:,سـاعت 6:44 بعد از ظهر نويسنده خانمي| |

khanoomi